(رسالت قلم چیزی فراتر از کلمات است)

کارزار کاسبان
هی هی هی
کارفرما کاذبان
هی هی هی
جماع گاو و قصاب:)) 
هی هی هی

#مسیخ

+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۳۱ ساعت 11:33 نویسنده : علی |

Forbidden Games 1952

بازی های ممنوعه یک کلاسیک دوستداشتنی ، یادمه این فیلم رو اولین بار در کانال Ciné + Classic ماهواره آسترا 19 دیدم ،حدود 150 کانال از این ماهواره طرف جنوب غربی ایران قابل دریافت بود اون موقع ها زیاد روی اینترنت فیلم نبود مثل الان که راحت با بهترین کیفیت دانلود کرد ،درضمن اون موقع اینترنت با زغال سنگ کار میکرد و یه صفحه اینترنتی به زور باز میشد چه برسه دانلود فیلم،منم بخاطر علاقه ای که به فیلم داشتم تمام ماهواره های قابل دریافت در ایران رو که فیلم خوب پخش میکردند رو رصد میکردم این کانال فقط فیلم کلاسیک سیاه سفید پخش میکرد و ما با چه عشقی فیلم می دیدیم ،بازی های ممنوعه جز فیلم هایی بود که باعث شد من به کلاسیک های سیاه و سفید علاقه پیدا کنم ،توی این روزگار غریب که همش صحبت از جنگ هست یاد این فیلم افتادم که جز فیلم های ضد جنگ هستش و داستان یک دختر بچه ای رو روایت میکنه که پدر مادرش در بمباران هوایی کشته میشن و بقیه ماجرا . . بعلاوه اینکه این فیلم جایزه اسکار رو هم گرفته و جز آثار شاخص سینماست .

دیالوگ:

میشل: یه قبرستون کوچیک درست میکنیم.
پوئلت: قبرستون چیه؟
میشل: جاییه که مرده ها رو میذارند که باهم باشند
پوئلت: چرا میگذارنشون کنار هم؟
میشل: که ناراحت نباشند
پوئلت: ولی سگِ من تنهای تنهاست!
میشل: براش یکی دیگه پیدا می کنیم


برچسب‌ها: فیلم و دیالوگ
+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۳۱ ساعت 6:47 نویسنده : علی |

مقبولیت ها و پرستیژ اجتماعی ، ظاهر شیک و آراسته ، داشتن شغل یا مهارت های شغلی ،داشتن پول یا ثروت هیچ کدام نمی تواند نشانگر این باشد که تو آدم خوب و کاملی هستی ،همه این ها می تواند فقط ابزار خوبی برای فریب و سواستفاده از دیگران باشند ،خیلی از مردها و زن هایی را می شناسم که به دنبال هدفی والا بودند برای رسیدن به قدرت که بتواند با آن قدرت به اشکال مختلف به دیگران صدمه بزنند،ما همگی موجودات ناقصی هستیم که به خاطر عقده ها و کمبودهایمان به خود و دیگران بشدت و بی رحمانه صدمه می زنیم !

پ.ن:فقط دارم خاطراتم رو مرور میکنم و آنچه دیده و لمس کرده ام را بازتاب می دهم ،همین و بس


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ دوشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۳۰ ساعت 12:19 نویسنده : علی |

وقتی یه چیزی رو نمیفهمی قاعدتا درکش هم نمی تونی بکنی ، وقتی درک نکنی خیلی راحت و حق بجانبانه انکارش می کنی !این برای تو راحته ولی برای طرف مقابلت بسیار دردناکه ،نه بخاطر بیشعوری تو بلکه برای تنهایی خودش ،برای اینکه اون چیزی رو میبینه و میفهمه که تو نمی تونی ببینی و بفهمی و نفهمیدن تو هست که حس تعلق آدم به هم نوع خودش رو از بین میبره!


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ دوشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۳۰ ساعت 1:0 نویسنده : علی |

برای بقای خود دنبال میزبان هایی می گردیم که از آن ها استفاده کنیم ، ما باهوش ترین انگل هایی هستیم که خواندن و نوشتن می دانیم ،هواپیما می سازیم تا ماه سفر می کنیم به مریخ می رویم و همواره از زندگی انگلی خود لذت می بریم و این ذات انگلی در واقع ماهیت هستی می باشد گیاه به خاک نیاز دارد خرگوش به گیاه و روباه به خرگوش و خاک به مدفوع خرگوش و روباه .

پ.ن:تحقیقات زیست شناسی من نشون میده ما انسان ها و بقیه موجودات دیگه غریبانه زندگی انگلی داریم که بخاطر پرستیژ دادن به زندگیمون اسم این زندگی انگلی رو همزیستی گذاشتیم


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ جمعه ۱۳۹۸/۰۲/۲۷ ساعت 6:12 نویسنده : علی |

منبع ناخشنودی انسان، جهل او نسبت به طبیعت است. لجاجتی که او با عقاید کورکورانه با بی‌خردی در هم می‌کشد، که با تار و پود وجود او آمیخته، پیامدش تعصبی است که ذهن‌اش را فرامی‌گیرد، جلوی رشدش را گرفته، و او را برده تخیل می‌کند، به نظر می‌آید که او به اشتباه دائمی محکوم گشته‌است.

#بارون دولباخ


برچسب‌ها: دیگران
+ چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۵ ساعت 20:33 نویسنده : علی |

می گویی که طرز تفکر من را نمی توان پذیرفت. فکر می کنی که اهمیتی می دهم؟ کسی که طرز تفکری را برای دیگران اتخاذ می کند، بی شک احمقی بیچاره است.

#مارکی دو ساد


برچسب‌ها: دیگران
+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۴ ساعت 0:29 نویسنده : علی |

هر کسی میخواد براش فال حافظ بگیرم نیت کنه و از عدد 1 تا 495 یک عدد انتخاب کنه ،خودم هم براش تفسیر میکنم و استثنائا فقط کامنت های این پست تایید میشود و پست های اصلی زیر این پست می باشد و فقط کامنت های مربوط به فال حافظ تایید می شود.

+این پست به صورت موقت ثابت هستش!اینم یه جور پارادوکسه دیگه (موقت ثابت) 


برچسب‌ها: فال حافظ
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ ساعت 21:0 نویسنده : علی |
#حافظ خیلی خوشگل میگه:

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

پ.ن:حکایت اونایی هست که با دین و خدا و ریاکاری و دروغ و تقلب کاسبی می کنند و دائما هم دم از خدا و دین و آخرت میزنند ولی یکی نیست بهشون بگه اگه به اخرت اعتقاد داری پس این ظلم ناهنجار چیه که می کنی یا بقول پروین اعتصامی بدکار را بدکیفر است بدکار از منافق بهتر است یا بقول برتولت فريدريش برشت: آنكس كه حقيقت را نمى داند تنها يك ناآگاه است. آنكس كه حقيقت را مى داند و آن را انكار مى كند و يا وارونه جلوه مى دهد، تبهكار است


برچسب‌ها: شعر, دیگران
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ ساعت 20:49 نویسنده : علی |

دلم در بند تنهایی بفرسود

چو بلبل در قفس روز بهاران

هلاک ما چنان مهمل گرفتند

که قتل مور در پای سواران

#سعدی

پ.ن:هیچ چیز مثل این شعر سعدی نمیتونست وسعت و حجم تنهایی من رو به این زیبایی توصیف کنه


برچسب‌ها: شعر
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ ساعت 0:12 نویسنده : علی |

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

#حافظ

پ.ن:یکی از زیباترین اشعار حافظ هست که دوستش دارم ،بازتابی از عزلت گزینی هامه در واقع
+کامل این شعر در گنجور


برچسب‌ها: شعر
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 23:20 نویسنده : علی |

چون غم و شادیِ جهان در گذر است

بهتر آن است که من خاطرِ خود خوش دارم

#حافظ


برچسب‌ها: شعر
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 22:50 نویسنده : علی |

شب شراب خرابم کند به بیداری

وگر به روز شکایت کنم به خواب رود

#حافظ


برچسب‌ها: شعر
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 22:40 نویسنده : علی |

حال کودک لهستانی در جریان هولوکاست را دارم که شهرش اشغال شده،پدر و مادرش توسط نازی ها اعدام شده اند ،سرش را می تراشند و  قرار است در یک کشتار دسته جمعی سوزانده شود . . .


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 14:17 نویسنده : علی |

"حال برادر افغانی را دارم که باید زندگی اش را در ایران جمع کند و برود"
 

پ.ن:الهام گرفته از یک جمله سیاسی روز که خیلی شبیه حال من بود
پ.ن:چشمانت ارتش هیتلر بود و دل من لهستان بی دفاع
پ.ن:گاهی به جای اینکه توضح دهی ،حرفی بزنی،اعتراضی کنی یا برای حفظ رابطه ای از خود واکنشی نشان دهی،باید سرت رو پایین بگذاری و آرام و بی سر و صدا بروی پی کارت . . .


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 14:10 نویسنده : علی |

چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داندکه تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟

#سهراب سپهری
پ.ن:وقتی سیگاری (حشیش)تموم شده و از توهم خارج میشی و مجبوری یه بار حقیقتو ببینی!


برچسب‌ها: شعر
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ ساعت 11:18 نویسنده : علی |

امروز 20 اردیبهشت ماه ،یه روز معمولی مثل بقیه روزهاست . . .

+یه چیزی تو دلم گفت تولدته سریع جواب دادم گوه نخور

+ جمعه ۱۳۹۸/۰۲/۲۰ ساعت 11:55 نویسنده : علی |

منم مثل بقیه ادما حق دارم از بعضی مسائل ناراحت بشم،عصبانی بشم ،غمگین و گله مند بشم اعتراض کنم ،منم مثل بقیه ادم ها گاهی یه جاهایی کم میارم و شروع می کنم به ناله کردن و سرزنش کردن خودم و دیگران ، توی بدنم هم چرخ دنده نیست که هیچ حس و احساسی نداشته باشم و چیزی نتونه روم تاثیر بذاره توی زندگی شخصیم هیچ کسی ناراحتی و ضعفم رو نمیبینه و اینجا تنهایی جایی هست که خودم رو تخلیه می کنم اگه اینجا این حق رو نداشته باشم که نمیشه زندگی کرد و شاید این از شانس بد شماست که شاید بیشتر شاهد ضایعات روانی و احساسی من باشید و بنا رو بر این نذارید که من چقدر ادم ضعیف و منفعلی هستم ، کسانی که منو از نزدیک میشناسند اصلا همچین نظری ندارند و کاملا نظر برعکسی دارند من یه ادمی هستم از اینکه بخوام مثل یک قربانی زندگی کنم و گله و ناله محور زندگیم باشه متنفرم ولی اصلا اینطوری نیست برای همین از اینکه کسی بخواد نصیحت و ارشادم کنه عصبانی میشم چون خیلی ادعام میشه ،میگم ادعام میشه چون توی زندگیم شاخ غول شکوندم واقعا ،توی زندگیم با کله زمین خوردم ولی سینه خیز ادامه دادم و خودمو جمع و جور کردم 32 سالم چند روز دیگه تکمیل میشه و کاملا سرد و گرم روزگار چشیدم همه جور جونوری هم توی زندگیم دیدم و برای خیلی ها توی زندگی هاشون حکم ناجی و حتی خدا بودم و این رو بنا بر غرورم نمیگم بلکه با کمال فروتنی عرض می کنم ،این ها رو اینجا گفتم که دوستان تصویر کامل تری از من داشته باشند و شخصیت من رو بر اساس نوشته هام خلاصه نکنند اکثر نوشته ها بیشتر ضایعات مغزی من هستند مثل همه شما که یه دردها و ناراحتی ها و مشکلاتی توی زندگی هاتون دارید امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم و امیدوارم از این پست و پست قبلی کسی سوءبرداشت نکرده باشه و به خودش نگرفته باشه از همتون بخصوص مهتاب خانم (سپیده دم) بخاطر کامنت های پر مهرتون تشکر می کنم.

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۷ ساعت 20:32 نویسنده : علی |

میدونید چی از مردن بدتره؟اینکه یه زندگی سگی داشته باشی،اینکه به جایی برسی که خواستار مرگ خودت باشی ولی مجبور باشی یه زندگی عنی رو تحمل کنی ،انگار این همه مدت با تلاش هام ،با راست و ریست کردن هام با جون کندم هام که یه آدم باشم بیشتر کوششی برای کندن گور خودم بودم ،دنیا برام اندازه یک قبر تنگ شده و خودم سنگ گور خودم شدم،فقط کافیه توش دراز بکشم و یکی روم خاک بریزه، بدتر از این وضعیت تخمی که در حال حاضر دارم وقتیه که یه بچه تازه به دوران رسیده که هنوز مامانش کونشو میشوره میاد توی وبلاگم کامنت میذاره و برام نسخه علاج تجویز میکنه خودم کم قوز بالا قوز دارم شما هم میخوایید روش اضافه شید؟نمیدونم تکلیفم با این عن جوجه های بلاگفا چیه واقعا !!!

داستان من شبیه داستان اون دلقک غمگینه که میره پیش روانپرشک و به پرشک میگه من نمیتونم خوشحال باشم و بخندم و اومدم پیش شما و اگه شما نتونید به من کمک کنید من خودمو خلاص می کنم پزشک که واقعا هیچ کاری از دستش ساخته نیست بهش میگه من یه جایی سراغ دارم که یک دلقک هست و مطمئنم اگه توی سیرکش شرکت کنید حتما شما رو میخندونه و اون بیمار بهش میگه میدونید دکتر راستش من نمیتونم توی اون سیرک بیام چون اون دلقک خودم هستم حالا شده حکایت من! محور روابط اجتماعی که من دارم دقیقا بر همین اصل استوار بوده تا الان روزانه با ادم هایی ارتباط دارم که ازم راهنمایی میگیرن ،دردهاشون رو در میون میذارن از خودم براشون مثال میزنم که بتونن از وضعیتی که گرفتارش شدن رهایی پیدا کنند ولی وضعیتی که خودم دارم مثل یک بیماری مزمن و لاعلاج هست مثل سرطان بهم چسبیده که با هیچ چیز درست نمیشه نمیدونم یه عده توی مغزشون چی هست که نمیتونن این مطلب ساده رو درک کنند و دست از سر من بردارند ؟!

+دوستان عزیز کم رنگ بودنم توی وبلاگاتون بخاطر وضعیت روحیم بوده امیدوارم دلخور نشده باشید

+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۷ ساعت 13:52 نویسنده : علی |

من روزایی رو تو زندگیم دارم که احساس تموم شدگی می کنم یعنی به معنای واقعی کلمه به اخر خط توی زندگیم می رسم یعنی اگه زندگی رو یک جاده تصور کنید من به ته این جاده می رسم و جلوم فقط یک دره است که انتهایی نداره این بدترین وضعیتی هست که تجربه می کنم هیچ چیز حالم رو بهتر نمیکنه فقط باید تحمل کنم این وضعیت رو ،دقیقا وضعیتی هست که یک نفر بخاطر عدم تحملش اقدام به خودکشی میکنه چون قبلا تجربه اش رو داشتم میفهممش و میدونم همه اونایی که خودکشی می کنند چه فشاری روشون هست و چقدر احساس ضعف و سرخوردگی می کنند ،من فقط عصبانی میشم و اخلاقم مثل سگ میشه یه گوشه ای بی تحرک و بیصدا میشینم و گذشته رو مرور می کنم توی این لحظه فقط خودمو دارم ،یه وقتایی که تو این حس و حالم میبینی مادرم وارد اتاق میشه و میبینه یه جا خشکم زده و به یه نقطه زل زدم و دستم رو جلوی دهنم گرفتم ،میترسه فکر میکنه کصخل شدم صدام میکنه علی،علی،ولی من اونقدر غرق بی تفاوتی هستم که اهمیتی به صدا زدنش نمیدم تا اینکه صداش رو بالا میبره و عصبانی میشم و داد میزنم سرش چه مرگته ،چی میخوای از جونم چرا نمیری بیرون و گورتو گم نمی کنی؟چرا دست از سرم برنمیداری و راحتم نمیذاری؟یه وقتایی هست که ادم هیچ کسی رو جز خودش نداره و این خیلی دردناکه!


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ دوشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۶ ساعت 17:30 نویسنده : علی |

به حلول ماه مبارک دانشمندان ژاپنی می گویند غذا نخوردن برای سلامتی خیلی مفید است نزدیک می شویم !

+ولی خب; حلول همه ماه ها با تو خوب است 


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ ساعت 13:16 نویسنده : علی |

عیش امروز علاج غم فردا نکند

مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

#صائب تبریزی

پ.ن:این قانون و قاعده طبیعته ،یعنی جهان اینجوری کدنویسی شده و کسی هم نمیتونه از این قضیه قسر در بره،وقتی میبینم یکی الکی و از روی تمسخر غش غش میخنده بهش میگم میخندی؟باید بخوریش!


برچسب‌ها: شعر
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ ساعت 11:38 نویسنده : علی |

از یه جایی به بعد برای بعضی آدم ها،روزها فقط میگذره ! بدون اینکه کاملا زنده باشند زندگی رو نصف و نیمه تجربه می کنند 


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ ساعت 3:42 نویسنده : علی |

یکی از معیارهای باستانی در ازدواج که عرف هم هست اینه که مثلا دختره آفتاب مهتاب ندیده باشه ،یعنی تنها کسی که اونو دیده آفتابه است :|دختری که نه رابطه ای داشته نه میدونه رابطه یعنی چی نه میدونه جنس مخالف یعنی چی و تنها معیار و قوانینی که داره پس مونده های مغزی پدر مادرشه من موندم یه همچین ادمی به چه دردی میخوره چی میتونه از یک زندگی مشترک یا رابطه بدونه ؟در واقع این زن های منفعل هستند که خانواده های مرد سالار میسازن و کل عمرشون رو تو سری میخورن و فقط یک کالای مناسب برای تولید مثل هستند ،اصلا من میبنم این تفکر فراگیر شده که یک زن فکر میکنه این افتخاره که بلد باشه بشوره و بپزه و خونه داری و بچه داری کنه و بخوبی سرویس جنسی بده :|یه همچین ادمایی با یک غرور کاذب پرستیژهای روشنفکری هم میگیرن و به بقیه هم خط و نخ هم میدن:)) یه مدل های دیگه ای هم هستند که دقیقا برعکس هستند یعنی با تنها کسی که رابطه نداشتند خواجه نصیرالدین طوسی بوده اونم بخاطر اینکه این بزرگوار توی طوس بوده اونوقت معیار اصلیشون برای ایجاد یک رابطه جدی اینه که طرف مقابلشون قبلا با هیچ کسی ارتباط نداشته باشه یا عاشق نبوده باشه :| وقتی میرن سر زندگی از بس جانماز آب میکشن ادم کونش میسوزه یه نمونه اش یکی از همسایه هامون هست دختره یه دوره ای با تموم هم دوره ای های راهنمایی من برای یه مدت ارتباط داشته الان منو که میبینه چنان خودشو توی چادر میپوشونه که تنها چیزی که ازش دیده میشه یک دماغ عقابیه:| وقتی هم میاد خونمون همش از قرآن و دین و اصول دینی حرف میزنه اخه لامصب برای یکی این اداها رو در بیار که ندونه در باطن ذاتت چخبره!یعنی توی این جامعه پارادوکسی ادم نمیدونه تکلیفش با مردمش چیه مغزهای آبگوشتی معیارهای باستانی خلق و خوهای حیات وحش .

کلا من از این دو مدل زن و حتی مردهایی که این تفکرات رو دارند اصلا خوشم نمیاد اینایی که به مومن بودنشون افتخار می کنند و فکر میکنند مثلا کار شاقی انجام میدن چون از یک اصول دینی و مذهبی پیروی میکنند و گونه برعکسش که قبل از اینکه بدونند ارزش چی هست خودشون رو همیشه به عنوان یک کالای جنسی عرضه میکنند و فکر می کنند خیلی باحال و باکلاس و لاکچری هستند مثلا توی یک لایو اینستاگرام لخت میشن و از عمد از بدنشون به عنوان یک ابزار برای جلب توجه استفاده می کنند و فکر می کنند اگر اندام و یا ظاهر بهتری از بقیه داشته باشند پس از بقیه ادم ها یا از هم جنس های خودشون بهتر هستند و بهتری و برتری رو توی این چیزها میبینند از بس شل مغز و ساده روان هستند ،بنظر من ادم های سالم چیزی بین این دو گونه نادر هستند و مهم ترین اصلی که بخوبی ازش اگاه هستند اینه که عقده این رو ندارند که از بقیه بهتر یا برتر هستند و شعور این رو دارند که خودشون رو یک عضو یا یک فرد از یک جامعه بزرگتر از خودشون میبینند که با بقیه افراد حقوق برابر دارند و یا اگر ندارند برای اون حقوق اگه لازم باشه میجنگند .

پ.ن:خوشم میاد نه فقط ادم های جوان و کسی که میخواد ازدواج کنه از کمر به پایین بیشتر به داستان ازدواج میپردازه بلکه ادم هایی که مثلا بالغ هستند هم همینطوری به قضیه نگاه می کنند مثلا میگن دختره شرطی باکره است ؟میبریمش دکتر ببینتش:))) یا مثلا دختره باید یه جوری بدنش رو نشون بده که اقا داماد از روی لباس یه چیزی ببینه انگار رفته لباس بخرند بعدش جالبترین قسمتش اینه که پسره ممکنه بخاطر اینکه از باسن یا سینه های دختره خوشش نیاد باهاش ازدواج نمیکنه !!!تنها چیزی که زیاد بهش پرداخته نمیشه یا اصلا اهمیتی نداره بخش شعوری قضیه است ،خاک تو سرتون کنند با این معیارهای آبگوشتی و تز و پزهای چندشتون 


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۴ ساعت 14:29 نویسنده : علی |

فقط اونجاش که میگه :

گرمی دست نوازشگر تو
مرهم زخمای کهنه منه

تپش چشمه ی خون تو رگ من
تشنه ی همیشه با تو بودنه

دانلود

#تپش ابی ،رو تکراره

ابی باز،داریوش باز،فرهاد،فریدون و قمیشی معین،هایده ،بستگی به شرایط داره وقتی دلم بغض داره فقط فرهاد و فریدون فروغی گوش میدم وقتی احساساتم عاشقانه است فقط قمیشی و معین و وقتی پر از اعتراض و فریادم داریوش و ابی ولی در همه شرایط از صدای جادویی بانو هایده استقبال می کنم بقیه رو هم گوش میدم البته قدیمی ها ولی با این صداها بزرگ شدم 


برچسب‌ها: موسیقی شرایط
+ جمعه ۱۳۹۸/۰۲/۱۳ ساعت 3:52 نویسنده : علی |

راستش من با اکثر ادم ها مشکلی ندارم بلکه با ایدئولوژی حاکم بر اندیشه هاشون مشکل دارم!همیشه ایدئولوژی ها هستند که انسان ها رو با هم روبرو می کنند ،دچار تضاد و تنش می کنند ، ایدئولوژی ها مثل ویروسی نامحسوس در عمق و هسته وجودی انسان ها نفوذ می کنند ،مثل یک انگل از سلول های خاکستری مغز و از سالم ترین احساسات و عواطف انسان تغذیه می کنند


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۱ ساعت 9:59 نویسنده : علی |

من از خیلی چیزا عبور کردم ،مخصوصا نسبت به هم جنس های خودم و جالبترین بخش داستانم اینه ،اونایی که گرفتار اون عقاید و اندیشه هایی هستند که من رهاشون کردم من رو بخاطر نداشتن اون اسارت سرزنش می کنند و حتی متهم و حتی نادان ، و تنهایی من دقیقا اینجاست ،وقتی نمیتونی مثل بقیه فکر کنی ،مثل اونا عمل کنی محکوم هستی تنها بمونی ولی این تنهایی مقدس تر از اون دنیای احمقانه کهنه است.دنیای مجازی برام دوستداشتنی هست چون میتونم همفکرای خودم ببینم.وقته بچه تر بودم خیلی دلم میخواست مثل خیلیا باشم ولی الان خودم رو با هیچ کس حاضر نیستم عوض کنم و به شدت به خودخواهی های خودم احترام میذارم فقط زمانی میتونم از خودم بگذرم برای کسی که اندازه خودم دوستش داشته باشم برای همین با هیچ کس تعارف نمی کنم چه آب بخورم چه یه رابطه رو فوت کنم من از خانواده خودم هم عبور کردم بقیه که جای خود دارند ،چندشم میشه از این مردها و پسرهایی که برای بدست اوردن یک رابطه رمانتیک خودشون رو به گند میکشن و حاضرند چیزی غیر از خودشون باشند من برای کسی که دوستش دارم حاضرم از خودم بگذرم ولی هیچ وقت حاضر نیستم چیزی غیر از خودم باشم و این برای من یک ارزش بزرگ هست که توی هیچ دانشگاهی به ادم یاد نمیدن.خودخواهی یک حسن هست البته نه اون خودخواهی کاذب و دروغین متوهمانه بلکه ادم به درک و شناخت صادقانه ای درباره خودش رسیده باشه و به خوبی از محاسن و معایب خودش آگاه باشه نه همینطوری از سر بیشعوری فکر کنه ادم یا شخصیت مهمی هست که عاری از عیب و نقص و ضعف هست،بقول شیخ اجل سعدی:تن آدمی شریف است به جان آدمیت،نه همین لباس زیباست نشان آدمیت،اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی،چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟راستش اینایی که فیگور ادم حسابی به خودشون میگیرن رو وقتی میبینم چندشم میشه اینایی که ذات عقب مونده و مرتجعشون رو میخوان باظاهر آراسته بپوشونن ،و پشت ادب و کلمات ادبی شخصیت عقب مونده خودشون رو سعی می کنند قایم کنند .ادم های با شعور رو دوست دارم و شعور برای من یه درست اندیشیدن و درست فهمیدن نه انتخابی فکر کردن !راستش من همیشه روی گزینه های انتخابی ایستاده ادرار میکنم ،چون به دنیای درون خودم و قاعده های ثابت شده دنیای بیرون بشدت احترام میذارم نه گزینش های ساختگی که یک ادم اون رو خلق کرده ،ادم های خودخواه باشعور رو خیلی دوست دارم.


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۱ ساعت 4:29 نویسنده : علی |
الان از درون از حس تهی بودن اشباعم،یک پارادوکس وحشتناک


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۰ ساعت 20:41 نویسنده : علی |

داستان عامه پسند یا پالپ فیکشن ساخته برادر تارانتینو محصول 1994 که نخل طلای جشنواره کن رو برای این برادر عزیز و مومن به ارمغان اورد ،یکی از بهترین فیلم های غیراقتباسی و جز 250 فیلم برتر تاریخ جهان هستش که اکثر منتقدین هم جز 100 فیلم برتر تحصینش کردند .من این فیلم رو معرفی می کنم قبل از دیدنش یه سرچ درباره اش توی گوگل کنید چون بیشتر به سلیقه خودم فیلم معرفی میکنم و سلیقه من ممکنه با سلیقه شما سازگار نباشه همونطوری که سلیقه شما ممکنه با من ناسازگار باشه.


برچسب‌ها: فیلم و دیالوگ
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ ساعت 15:22 نویسنده : علی |

رضا مارمولک :خیلی باس ببخشیدا حرفتون رو قطع می کنم این جهنم و بهشت و این حرفا همش کشکه واسه خر کردن من و شماست، اینارو تو گوش و من و شما میخونن که ما رو خام کنند
-کیا؟
رضا مارمولک :همین آخوندا دیگه
- البته اخوندا هم خوب و بدم دارند
رضا مارمولک :بله خوباش گرون خرید داشتن گذاشتن سر فصلش بدن بیرون

#فیلم مارمولک ساخته کمال تبریزی محصول 1382


برچسب‌ها: فیلم و دیالوگ
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ ساعت 14:53 نویسنده : علی |

اخرش رفتم دایی رو بوسیدم ،زن دایی رو بوسیدم ،بعدش یه نگاه کردم به دختر دایی دیدم سینه هاشو داده جلو اومد که ببوسه منو می خواستم بگم حاجی من پوستم خیلی حساسه لطفا فقط دست و سریع  یاد رئیس جمهور پیشین افتادم و از اون پرستیژ مخصوصش استفاده کردم و خیلی هم کاربرد داشت،دیگه با دو بوس یک دست سر ته این قضیه رو هم اوردیم و الحمدالله بخیر گذشت .


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ ساعت 2:25 نویسنده : علی |

10 سال بیشتر است که با خانواده فامیل مادرم رابطه حسنه نداشتم ،در این دو سه سال اخیر از طریق شبکه های اجتماعی بچه هاشون سعی کردند این رابطه را برقرار کنند و تا حدودی روی روانم تاثیر مثبت مصنوعی گذاشتند چون من با ذاتشون مشکل دارم با عقب موندگی های ذهنیشون و چگونگی برخورد و منش و معرفتشون، امروز یکی از دایی هام همراه همسر و دختر بزرگش اومدند و من توی اتاقم هستم و غرورم اجازه نمیده تحقیرشون کنم مثل همیشه ،چون به ظاهر حسن نیتشون رو نشون دادند تصمیم گرفتم بعد از ده سال برم باهاشون روبرو بشم و با داییم روبوسی کنم همینطور زن داییم رو هم میخوام ببوسم ولی تو شک هستم که دختر داییم رو هم ببوسم یا فقط باهاش دست بدم لطفا راهنماییم کنید:)))


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ ساعت 16:12 نویسنده : علی |

مستر علی را گفتند بی ادبی از که آموختی گفت از با ادبان هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

پ.ن:حالا اینکه واقعا یک فعل ناپسند چه هست جای بحث و گفتگو دارد!مسئله این است عزیز دل برادر


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ ساعت 15:55 نویسنده : علی |

یه پسر دایی دارم اسمش مهرداد هست ،دیروز عصر همراه خواهر زاده ام اومد پیشم و شب رو پیشم موندن،پسر خیلی خوبیه دوستش دارم ،می خواد برای ادامه تحصیل بره آلمان و توی این موضوع مردد هست و از اونجایی که قبلا درباره خیلی از مسائل باهم حرف زدیم بحث آلمان رفتنش رو پیش کشید و از درون مایه حرف هاش متوجه شدم که بین احساس و عقلش گیر کرده و دوری از خانواده براش سخت و دردناکه و من اون رو متوجه این نکته کردم،حرصم گرفته بود با یک اکراهی به این قضیه نگاه میکرد بهش میگفتم لعنتی برو از این خراباتخانه برای منم دعوت نامه بفرست بیام هی می خندید،ساعت از 1 بامداد هم گذشته بود و تازه فکش گرم شد ؛از فیزیک کوانتوم تا ریاضیات گرفته تا فلسفه افلاطون و ارسطو تا تاریخ ایران و جهان حرف میزد،از اینکه بنظرش انیشتین چقدر آدم درونگرایی بوده و اصلا مثل بقیه ادما حس و احساس نمیکرده تا اینکه شکست های تماس ادیسون چقدر دردناک و سرسام آور بوده براش ولی مثل ما دوتا چقدر دیوونه و کصخل بودند حرف میزد،این بشر انگار هر چی مفاهیم قورت داده بود رو دیشب میخواست پیش من پس بده و من که تو خواب و بیداری بودم بهش میگفتم عاشقتم مهرداد خندش گرفت و گفت چرا و من بهش گفتم تو هم یه دیوونه ای که متعلق به این دنیا نیستی از تاثیرات استمنا شروع کرد به حرف زدن بهش گفتم حاجی این یه موضوع علمیه و میتونه جنبه های متفاوت روانشناختی داشته باشه و اونم گفت درسته و یک سایت آلمانی باز کرد و با زبان مقتدر آلمانی شروع کرد به خوندن و ترجمه کردن که تجربه شخصی یک دختر آلمانی درباره جق زدن که چه تاثیراتی روی شخصیتش گذاشته اون میخوند و من حس می کردم داره لالایی میخونه و این قضیه تا ساعت 4:27 بامداد طول کشید یک لحظه چشمام باز و بسته شد که گفت خسته شدی بهش گفتم نه و اون گفت نمیدونم چرا انقدر حرف میزنم توی خونه هیچ کس تحمل من رو نداره و خواهر بزرگترم زود به روم میاره و میگه مهرداد تو چقدر حرف میزنی برو بخواب حس میکنم دارم خواب تو رو هم میگیرم بهش گفتم نه عزیزم ادامه بده داستان چرخید روی منظومه شمسی و من خودم رو کنار زحل میدیدم که مهرداد داشت ابعادش رو مشخص می کرد و مثل یک نجوم شناس درگیر نظریه های مختلف بود و اینکه سن ما توی این سیاره چقدر کند میگذره حرف میزد من کم کم داشت خوابم میبرد که مهرداد تازه داشت یادش میومد که باید درباره خودش حرف بزنه و گفت علی من اومدم درباره خودم باهات حرف بزنم و نمیدونم چی شد درباره همه چیز گفتم جز خودم و من بهش گفتم حاجی این مدت من همش به تو فکر میکردم و بدون اینکه متوجه بشی باهات حرف زدم فقط این سوال برام پیش اومده که ایا تا حالا برات پیش اومده از خودت بپرسی چرا درگیر مفاهیم هستی که خوابم برد و دیگه متوجه نشدم چه جواب هایی بهم داد . . .


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ جمعه ۱۳۹۸/۰۲/۰۶ ساعت 12:28 نویسنده : علی |

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی

در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا

رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است

خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا

#صائب تبریزی

پ.ن:میدونید یعنی چی؟یعنی تکرار مکررات ،یعنی پدر ادم در اومدن،یعنی تشنه رفتن لب چشمه و تشنه برگشتن،یعنی کل عمرت در حسرت بودن،یعنی کلی دویدن و نرسیدن،یعنی تو سری خوردن و نشستن و تو سری زدن و ایستادن یعنی یه زندگی پارادوکسی مضحک یعنی این همه حرص و جوش میخوری بخاطر امیال مادیت و یه روز گور به گور میشی ولی تو همش میخوای مثل یک زالو به یسری چیزای مسخره مادی بچسبی البته این تفسیر البداهه اش بود!


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 5:55 نویسنده : علی |

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

#شیخ بهایی

پ.ن:منم این حُسن رو داشتم ولی اونایی که فکر می کردم دوست هستند گند زدن بهش،گند زدن بهم ،الان گوشه قلبم یه ته مونده هایی ازش باقی مونده برای یک دوست ،یک شایسته ،از قدیم هم میگن برای کسی بمیر که لااقل برات تب کنه!یک نکته اخلاقی هم الهام گرفتم،قبل از هر ارتباط یک خود ارضایی روحی و روانی و جنسی لازمه!به کسی بر نخوره ،کسی به خودش نگیره ولی راستش من چه در دنیای واقعی چه مجازی به هر خری رو نمیدم چون به اندازه کافی سنگ پای قزوین دیدم که از هر چی ارتباط هست خستم کردند،این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود،شاید خیلی هاتون به سر خیلی های دیگه اوردید


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 5:35 نویسنده : علی |

در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد

#شیخ بهایی

پ.ن:به همین بسنده کنم از روزی که متوجه حضور خودم شدم تا الان به معنای واقعی کلمه ،پوستم کَنده شده!اهل دلاش میفهمن ،اونایی که توی زندگیشون پوستشون کنده شده والا هر شل مغزی میتونه بدون پوست هم زندگی کنه بدون مغز حتی!


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 5:12 نویسنده : علی |

آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند

از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند

دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله

و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند

#شیخ بهایی

پ.ن:تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول ، آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
پ.ن:رندی زمن آموختند،رندی ز من آموختند ، رندی ز من آموختند ،این رو حتما زیرش خط بکشید توی امتحان میاد ،وقتی وارد یک جریان میشی اولش شاید همه چیز هیجان انگیز باشه ،پر میشی از وسوسه ،همه چیز جذاب بنظر میرسه ،معتادش میشی داغونش میشی خونه خرابش میشی و در نهایت میمیری و از نو شاید متولد بشی شاید یک مرده ی زنده باشی ولی در نتیجه یک رند هستی و این داستان رو از بری و دقیقا اینجاست که بعضی چیزا تو رو میترسونه و بعضی چیزا تو رو میخندونه ،غالبا یک خنده مضحک.

+لطفا در قسمت کامنت ها کسشر تلاوت نفرماید ،با تشکر ستاد مبارزه با کسشرگویان


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 4:53 نویسنده : علی |

آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،

جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،

رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود

زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!

#خیام

پ.ن:با یک فرم و شکل دیگر ارجاع به پست و پ.ن قبلی،بعلاوه دلیل انتخاب این رباعی ها روحیه شخص بنده است که گرفتار این پوچی و نمی دانم هاست که بشدت با حضرت خیام همذات پنداری می کنم،تمام اشعاری که در این وبلاگ گذاشته شده صرفا برای قشنگی و خالی نبودن عریضه نیست بلکه تماما مربوط به روحیه و اندیشه های شخص بنده می باشد و تصدیق این جریان های فکری این بزرگان است.


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 4:18 نویسنده : علی |

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،

چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،

معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک

نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟

#خیام

پ.ن:به طور ساده و عامیانه حضرت می فرماید هر چی شما بگید درست؟خب که چی؟و این پوچی در سراسر رباعی های خیام مشهوده ،حضرت همیشه دنبال این سوال بوده که هدف از خلقت چی بوده ولی با زبون بی زبونی میخواد به آدمی بفهمونه هیچ هدف منطقی و متقاعد کننده ای برای این سوال وجود نداره


برچسب‌ها: شعر
+ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ ساعت 4:12 نویسنده : علی |

داشتم فیلم Serpico رو میدیدم دوستم گفت علی تو دوست داری یک پلیس فاسد باشی یا یک پلیس خوب؟بهش گفتم هیچ کدوم ،من اصلا به اینکه پلیس باشم فکر هم نمی کنم .

دوستم : چرا؟

من : چون کلا از پلیس و پلیس ها خوشم نمیاد 

+ چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۴ ساعت 19:33 نویسنده : علی |

تصویرکارِ سُرخی لب های دختران

تصویرکارِ سُرخی زخمِ برادران!

و نیز شعرِ من

یک بار لااقل

تصویرکارِ واقعی چهره ی شما

دلقکان

دریوزه گان

«شاعران!»

#احمد شاملو

پ.ن:چه نگاه مشترکی کم کم دارم علاقه مند میشم بخونمش


برچسب‌ها: دیگران
+ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۱ ساعت 12:59 نویسنده : علی |