(رسالت قلم چیزی فراتر از کلمات است)

صفر مطلق

بیقرار که می شوم دنیا مرا کمی آنطرف تر از پدیده ها پرت می کند جایی که مردگان در سکوت زنده اند ،نجوای شورانگیز زندگی از دور به گوش می رسد مانند رویایی در سر کرمی در پیله که به پروانه شدن می اندیشد و تاب ندارد ،از غصه توست که من تاب ندارم ،کات،صدا باز مانند چکشی در سرم می کوبد ،موج مهیبی تمام رویاهایم را با خود می برد، ارتعاش معیوبی سرم را بهم می ریزد ،دلم میخواهد همه چیز را خُرد کنم،شعرهای پریشانم را به قدیسان تقدیم کنم،رختخواب آشفته ام را آتش بزنم،دلم میخواد هر چه تا کنون گفته و نوشته ام پاک کنم،هر چه کرده و نکرده ام برگردانم،هر چه خواسته و نخواسته ام فوت کنم،دلم میخواهد به هر مغزی که در آن بوده و هستم شلیک کنم ،دنیا پدیده ی مضحکیست که من هر روز به آن رنگ ها زیبا می زنم ،کات،یک آسایشگاه روانی،چند پرستار پریشان ، یک مشت قرص آرامبخش و اتاقی که در و پنجره ندارد،سرم را مدام به دیوار میکوبم شاید کمی آرام بگیرم ،کات،حال کرمی را دارم که سال ها به امید پروانه شدن در پیله پوسیده است ،کات،چند جمله ی ناپیوسته و پریشان که ترجیحا برای خوانده شدن ،نوشته نشده اند ،دلم میخواهد به عقب برگردم همه ی امیال اعمال آروزها رویاها و خود را برگردانم به عقب ،آنقدر به عقب برگردم که منجمد شوم ،دلم میخواهد آنقدر به عقب برگردم تا کاملا از ذات پدیده ها ،ناپدید شوم،صفر مطلق.


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ یکشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۲۱ ساعت 9:5 نویسنده : علی |