انسان جانداری کاملا آزاد و در عین حال محدود است،تابیعت های اخلاقی او همه برگرفته از یادگیری ها و تقلید های دوران کودکی او از فرهنگ خانوادگی و محیط اطرافش است که کودک به مرور شروع میکند به بسط و توسعه دادن یادگیری های دوران کودکیش و اون یادگیری ها رو به حد اعلا میرسونه ،تا این زمان یعنی: 20،40،60 یا 100 سالگی این موجود از نظر من هنوز کودکی است که مهارت کافی جهت یادگیری هاش کسب کرده ولی هنوز کودک است و تمام رشد و فرآیندها و استدلال های ذهنیش همه شاخه برگ هایی جدیدی است که ریشه در یادگیری های کودکی اش دارد.
این انسان زمانی به بلوغ می رسد که شروع به "اندیشیدن آگاهانه" می کند و با چالش هایی که برای خودش بوجود می آورد راه را برای دستیابی به حقیقتی غیر از اون چیزی که یاد گرفته هموار می کند و سفر یک انسان بالغ تازه شروع می شود.بیشتر انسان ها هیچ وقت از کودکی عبور نمی کنند و حتی در زمان پیری مثل کودکی نادان ، بی دفاع و آسیب دیده هستند که عدم امید به زندگی و عدم توانایی اونها در برابر شرایط و مسائل زندگی باعث میشه چیزی مثل موریانه اون ها رو از درون بخوره تا روزی که نیست و نابود بشن.
انسان دقیقا مثل یک رایانه است که اون رو هر جوری برنامه ریزی کنی به همون نسبت کاربرد و کارکرد دارد،خانواده ، شبکه دوستان ، مدرسه ، موقعیت جغرافیایی و محیط پیرامونش او را برنامه ریزی می کنند .