(رسالت قلم چیزی فراتر از کلمات است)

آفتاب می تابد و شراره های آتش

زمین را می سوزانند

جوانه گل های سر بر نیاورده

زیر زمین کورتاژ می شوند

زمین ابستن مرگ است

و هیچ ابری در سوگ این مصیبت نمی گرید

حال زمین خوب نیست

 همچون مرغ مهاجری

که راه دریا را گم کرده

و سرگردان بیابان های خشک 

به مُردن می اندیشد

 پ.ن:یه چیزی تو همین مایه ها


برچسب‌ها: مینیمال
+ جمعه ۱۳۹۶/۰۲/۲۹ ساعت 10:28 نویسنده : علی |

در تکاپوی مرگ،

لابلای فصلی سرد ،

گم شده بودم ،

مشغول مُردنم بودم که سر رسیدی

من در حال کاوشی جاودانه

در گورستان زندگی ام بودم

که عشق را یافتم . . . ،

زیر سنگ های ناامیدی

در اخرین نقطه از خط های ممتد زندگی

نگینی مقدس نهفته است


برچسب‌ها: مینیمال
+ شنبه ۱۳۹۶/۰۲/۲۳ ساعت 11:44 نویسنده : علی |

دنیای غریبیست

انگار سالهاست مرده ام

و زندگی ام بیشتر ،

سوگواریست جهت این رخداد غریب

زندگی چیست؟

زندگی شاید مرغی مهاجریست که 

دل به هیچ چیز نمیبندد


برچسب‌ها: مینیمال
+ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۲/۱۷ ساعت 22:37 نویسنده : علی |

نگاهم جا مانده بر روی چشمانی که آغشته به اشک بود و عشق از آن قطره قطره می چکید دریایی از عشق پشت چشمانش بود چشم هایش سدی بود در برابر هجوم بی دریغ سیل چشم های عاشقانه از دلی دریایی سرچشمه می گیرند سالهاست دلم گرفتار دریاییست که موجش خروشان است.

#مخاطب خاص


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۲/۱۰ ساعت 16:35 نویسنده : علی |

درد من از بیچارگی نیست
به خیال تو مشغول بودم
ز غوغای جهان فارغ
و جهانی مرا به فراموشی سپرد


برچسب‌ها: مینیمال
+ شنبه ۱۳۹۶/۰۲/۰۲ ساعت 15:34 نویسنده : علی |