
سالها وقت صرف کردم تا
تکه های خورد شده و پاشیده ی خود را
یکی یکی از لابلای گذشته ی تاریک خود جمع کنم .
خودم را کجا پنهان کنم که
از ارتعاش مهیب ِ زمان در امان باشم؟
پ.ن:شب ها تن سرد و عصیان زده ام در تپش تب آلود رختخواب مست می خوابید
پ.ن:این روزا چیزی که زیاد میبینم آدم الکیه
مخاطب خاص:همه ی دنیا رو از خودم متنفر می کنم،تو کنارم باش تا همه خودم را وقف تو کنم
آسیب (به انگلیسی: Damage) فیلمی ساختهٔ لویی مال محصول سال ۱۹۹۲ است.[۱] این فیلم بر اساس رمانی از ژوزفین هارت ساخته شدهاست.
زندگی
بازیچه ای بود در دست من
و خود
بازیچه ای میان حلقه های دود
له شدم ،
زیر چکمه های زمان
مثل ِ
شاعری که می سوخت
در سطرها مچاله ی کاغذ
و
کاغذی که می سوخت
میان شعله های آتش
از من
خاکستری باقی مانده
کافیست
فوتم کنــی
پ.ن:پرنده های قفسی اجتماع را نمی فهمند پرواز را نمی فهمند بدون اینکه لب بگاشیند دلتنگی شان را زمزمه می کنند
پ.ن2:طرف یه جوری میگه همه ی مردای ایرونی مشکل دارند انگار رابطه رمانتیک و جنسی و ماجراهای دیگه رو با همه ی مردای ایرونی تست کرده ،واقعا این چه حرفیه؟خجالت نمیکشین؟
پ.ن3:یه چند وقتی داغون بودم ،مثل هواپیمای تهران یاسوج،دلیلشو تازه فهمیدم ،تا وقتی پیشم نیست حس اینکه منم جایگاه مشروعی در دنیا دارمو از دست دادم واسه همین یه مدت منزوی شدم این شعرم حاصل همون حسه پس لطفا نصیحت ارشادم نکنید و نسخه علاج برام تجویز نکنید،لطفا ! همه چی ارومه
پ.ن4:میگن وقتی یه دختر و پسر تو پیام رسان سروش باهم می خوان چت کنند یه پیام واسه هر دوتاشون ارسال میشه که خواهر و برادر عزیز لطفا قبل از شروع چت روی لینک زیر کلیک کنید تا صیغه محرمیت جاری شود و سپس به اتاق چت بازگردید:)))
همیشه زندگی
از بغل من رد می شد
بیشتر بخاطر اینکه من
نمی توانستم جایی در آن
برای خود پیدا کنم
پ.ن:من وقتی به مردم نگاه می کنم مجموعه یا اجتماعی نمی بینیم ،
بلکه فرم وشکل های خاصی از تنهایی های متفاوت که عموما به هم وصل نیستند بجز چند مورد استثنایی
تشنج عمود سایه ها دنبالم میکنند
خودم را در گودال عمیقی پنهان میکنم
مورچه ها برایم لالایی مرگ میخوانند
و من تعفن یک عمر وحشت را عق میزنم
شام آخر
یک مشت شعر پریشان
چند بسته سیگار مارلبرو قرمز
و کمی خوراک سگ
تقدیس میکنم تمام کثافاتی را که یک عمر بر دوش کشیدم و
کمی خواهم خوابید
زیر درختان طاعون زده ی بهار
نجوای شورانگیز جیر جیرک ها
روحم را قلقلک میدهد
همه چیز رنگ پاییز می گیرد
تن خزان زده ام
در گورستان زرد و ساکت
زیر برگ ها
آرام آرام دفن می شود
پ.ن: خورشید را محکم به در درخت افیون ببندید امشب تمام سایه ها ی متشنج سقوط خواهند کرد
پ.ن:اینو توی وبلاگ خوکدانی نوشته بودم،حیفم اومد اینجا جز آرشیوم نباشه .
خیلی بعدا نوشت :حیوونا رو دوست دارم چون دم دمی مزاج نیستن ،تکلیفت رو حتی با دردنده ترینشون هم میدونی
دنبال
زني
ميان
کتاب هاي شعر
ميگردم
که سال ها پيشتر
او را
ميان حلقه هاي دود
گم کرده بودم