دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
#حافظ
بغض پر از خفقانم را چیزی نمیترکاند
جز چیزی شبیه انقلاب کبیر فرانسه
روی تن روحم جای شلاق استبداد
نشانی از عمری اسارت و سکوت بی دریغ است
انگار سکوت پرتویی از مقصد خودم است و
مرگ صدا، پیش آهنگ راه رهایی
بغض فرانسوی ام نمیترکد و من
در خودم در سکوت در خفقان در انزوا میمیرم
چرخه ی معیوب ثانیه ها را بنگر
بی شک مرا خواهی دید
از سویی بی اراده راه می افتم
و از سویی دیگر با کوله باری از یأس
باز میگردم
پ.ن:من پر از تکرار بی دریغ خفقانم
من هر روز
در پی زندگی
زیر ِ دست و پای مرگ میخزیدم
زندگی ام زیر دست و پای مرگ
جا مانده بود
و من هر روز
در پی زندگی
می مُردم